این یادداشت هجوم احساساتی ست که روزهای اول هر بیماری را درگیر می کند.
این سردرگمی، ترس و مبهم بودن اتفاقات آینده به وضوح در روزهای اول بیمار را درگیر می کند. در همون روزها پزشکی به من گفتند که بعد از تشخیص قطعی خیلی از بیماران وارد مرحله انکار شده و اتفاق پیش آمده را نمی پذیرند. و برای درمان قدمی بر نمی دارند و متاسفانه طول کشیدن این مرحله به بیماری اجازه ی پیشرفت می دهد.
که البته من به علت آگاهی داشتن و مطالعه ی کافی در خصوص بیماری م سریعا وارد پروسه ی درمان شدم. 27 شهریور در بیمارستان مهراد تهران جراحی شدم. فقط توده برداشته شد و مقداری از بافتهای سالم اطراف و نه عدد از لنفهای زیر بغل که دو تا از آنها درگیر شده بود.
تشخیص پاتولوژی سرطان پستان، (گیرنده های هورمونی) ER , PR منفی، و Her2 مثبت بود و روند درمان شامل هشت جلسه شیمی درمانی و بیست و پنج جلسه پرتودرمانی و هفده جلسه تزریق هرسپتین بود.
با وجود دختر کوچولوی چهار ساله م تمام این دوران سعی کردم قوی و خندان بمونم. با رعایت شرایط خاص مسافرت رفتم. با حمایت تمام قد مدیر و همکارانم موفق شدم به کارم ادامه بدهم و شغلم را حفظ کنم. با اینکه همسرم در عسلویه مشغول به کار هستن سعی کردم در مقابل سختی های شرایطم مقاوم باشم و از این طوفان عبور کنم.
به همه خانم هایی در شرایط خودم توصیه می کنم در درجه ی اول از اطرافیانی که به اون ها انرژی منفی می دهند دوری کنند هیچ لزومی ندارد تحت تاثیرحرفهای ترحم برانگیز و نا امید کننده این اطرافیان قرار بگیریم. فقط کسانی که در این شرایط می توانند کمک حال آدم باشند بهتره کنار آدم بمونند. برای یک بیمار تحت شیمی درمانی مهیا کردن شرایط استراحت در درجه اول اهمیت قرار دارد. اگر بچه کوچک دارند یکی دو ساعت نگهداری بچه را به عهده گرفتن کمک بزرگیست
کارهایی مثل حفظ روحیه و شاد کردن محیط ،پخت و پز،خرید خانه، تهیه کردن آب میوه ی تازه برای بیمار ،ماساژ دست و پاها با روغن زیتون تحمل این روزهای سخت رو تا حدودی برای بیمار راحت تر می کند. اما در نهایت فقط و فقط این خود ما هستیم که به خودمان کمک می کنیم. به اسم این بیماری اصلا فکر نکنید. بدن ما قوی تر از خود ما هست و برای زندگی می جنگد